جدول جو
جدول جو

معنی فال زن - جستجوی لغت در جدول جو

فال زن
(بَ رَ / رِ)
فالگیر. فالکباز. فالبین. طالعبین:
به پیش زن فال زن برگذشت
به مهتر نگه کرد و اندرگذشت.
فردوسی.
رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
فال زن
فالگیر فال بین طالع بین
تصویری از فال زن
تصویر فال زن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
آنکه لاف بزند، خودستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گام زن
تصویر گام زن
رونده، تند رو، قاصد، اسب تندرو، بوز، سیس، چارگامه، براق، جواد، چهارگامه، ره انجام، سابح، بادرفتار، شولک، بالاد، برای مثال یکی اسب باید مرا گام زن/ سم او ز پولاد خارا شکن (فردوسی - ۲/۱۲۷ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک، زن پاک دامن، زن عفیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دهل زن
تصویر دهل زن
کسی که دهل می زند، دهل نواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبل زن
تصویر طبل زن
دهل زن، طبل نواز، طبلچی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال گو
تصویر فال گو
فال بین، آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیل زن
تصویر بیل زن
ویژگی کسی که با بیل زمین را زیر و رو می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
آنکه به وسیلۀ رمل و کتاب، طالع مردم را می بیند و بخت و اقبال و سرنوشت کسی را پیشگویی می کند، آنکه از طریق نخود، ورق، خطوط کف دست، فنجان قهوه و چیزهای دیگر حوادث را پیش گویی می کند، طالع بین، فال گو، فال گیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
طالع دیدن، از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن، فال دیدن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هََ فِ کَ دَ)
فال گرفتن. طالعبینی:
بر قرعۀ چار حد کویت
فالی زنم ازبرای رویت.
نظامی.
به فرخندگی فال زن ماه و سال
که فرخ بود فال فرخ به فال.
نظامی.
از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش
زده ام فالی و فریادرسی می آید.
حافظ.
رجوع به فال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ کَدد)
نوازندۀ تال. (آنندراج) :
دهم نسبت تال زن با صبا
که این نافه سایست و آن نغمه سا.
ظهوری (از آنندراج).
رجوع به تال (ساز) شود
لغت نامه دهخدا
(ژَ دَ / دِ)
جنبانندۀ بال. حرکت دهنده بال. بال زننده. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاف زن
تصویر لاف زن
خودستا متکبر: هر خرامنده بکبر لاف زن خویشتن ستای، مدعی باطل
فرهنگ لغت هوشیار
فریاد زدن آواز برآوردن، همچو پروانه بگرد تو پرو بال زنم هر سحرگه بسر کوت رسم گال زنم. (ملک قمی)
فرهنگ لغت هوشیار
گاو دارو، ترسنده جبان بزدل: گر بود زان می چو زهره گاو خاطر گاو زهره شیر شکار... . (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بین
تصویر فال بین
مروینش کت پیشگوی اختری کندا
فرهنگ لغت هوشیار
کت پیشگوی اختری یکی اختری گفت از آن پس به راه کزینسان ببرم سر ساو شاه (فردوسی) کندا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبل زن
تصویر طبل زن
شندفگر دهل زن کاسه زن طبال دهل زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال من
تصویر مال من
منیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زن
تصویر نای زن
آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال بد
تصویر فال بد
مرغوا چون کنم من دعای بد حاشا یا زنم مرغوای بد حاشا (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار زن
تصویر تار زن
نوازنده تار (آلت موسیقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفال زدن
تصویر تفال زدن
فال گرفتن فال زدن تفال فرمودن تفال زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خال زدن
تصویر خال زدن
ایجاد خال بر نقطه ای از بدن خال کوبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جار زن
تصویر جار زن
دادزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاز زن
تصویر جاز زن
کسی که جاز نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز زن
تصویر ساز زن
کسی که ساز زند نوازنده، تار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل زن
تصویر دهل زن
آنکه دهل نوازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک زن
تصویر پاک زن
زن پاک زن پاکدامن عفیفه کریمه محصنه طاهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فال زدن
تصویر فال زدن
فال گرفتن طالع دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تال زن
تصویر تال زن
نوازنده تال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهل زن
تصویر دهل زن
((~. زَ))
آن که دهل می نوازد
فرهنگ فارسی معین
چوبی در آغل برای آویزان کردن سرشاخه و علوفه برای استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی